آقا آرتینآقا آرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

لحظه های بی تکرار از کودکانه ی دردانه ام آرتین خان

بی وقفه عاشقت منم

1395/10/17 10:11
نویسنده : Mom artin
155 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم می دانم...
روزی می رسد که خسته و تن کـوفته از کارهای روزمره به خـانه ات بازمی گردی و...
ببخشید. اصلاح می کنم! "خانه تان"
به خانه تان بازمی گردی و عطر خوش غذای موردعلاقه ات بینی ات را قلقلک می دهد. 
و همدم ات را می بینی. که لباس موردعلاقه ی تو را پوشیده. 
و به تو خوش آمد می گوید...
می پـرسی:تو که این غذا رو بلد نبودی...؟
می خندد. تو که باشی پختن غذا که سهل است...هرکاری برایت می کند! 
و تو یک روز می فهمی که تمام دنیای یک دختر...یک زن...خلاصه می شود در خنده های مردش. خنده های مردش را فقط برای خودش می خواهد. برای کسی دیگری نخند لطفـا! 
بهش نمی گویند غرور.
نمی گویند خسیس بازی. 
می گویند عشـق...! ساده و پایان یافته در سه کلمه. 
شاید دستپختش را دوست نداشته باشی. حق اعتراض نداری...! منی که مادر توئـم این را بهت می گویم. 
چاشنـی و ته مزه ی این غذا همان سه کلمه ی جادویی است و این سه کلمه...می توانند دنیا را زیر و رو کنند!

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)